17مهر (روز دختر )،خدا یک فرشته به ما داد (هستی)


اون روز ،روز بسیارخوبی برای ما بود،از اون روزایی که آدما  دوست دارن برن بیمارستان ،منم یکسره میرفتم بیمارستان، تا به دنیا اومدن هستی خیلی استرس داشتم ولی وقتی تلفنم زنگ خورد وبهم گفتن هردو سالمن،از ته دل خوشحال شدم خدارو شکر کردم بلافاصله شیرنی وشکلات خریدم یه هدیه ناقابلم واسه سهیلا همسرم گرفتم وخودمو رسوندم بیمارستان حکیم نیشابور ،کارکنان بیمارستان وپرستارا هم خیلی به من لطف داشتند وبخصوص خانم مهندس ملانوروزی مسول ایمنی بهداشت بیمارستان،وخانم پرستار ابراهیمیان ،راستی یه تشکر ویژه هم باید از دکتر ترحمی داشته باشیم از این دسته دکترا کم پیدا میشن از اونایی که اگه از زیر میزی صحبت کنی ناراحت میشن واقعِآ با وجدانه،روز بعدم که شیرینی گرفتم وواسه تمام ایستگاه های آتش نشانی فرستادم و از دوستام توی سا  زمان تشکر می کنم از بیسیم وتلفن یکسره بهم تبریک گفتن ومنو شرمنده کردن راستی یادم رفت بگم من یه آتش نشانم
نظرات 1 + ارسال نظر
خاطرات یک آتش نشان چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:15 http://www.firemanney.blogsky.com

سلام
ماشاالله ماشاالله خدا واستون نگهش داره
ورودتون رو به جمع خاطره نویسان تبریک میگم
آبتین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد